همسران به رغم ازدواج ناکام و ناموفق شان، همچنان بهم وابسته هستند. با آنکه عشقشان کم رنگ شده و رویای زندگی مشترک و شادشان نقش بر آب شده است، اما هریک از آنان به دیگری نیاز دارد تا احساس تعلق خاطر و امنیت کند.
در اغلب موارد، این وابستگی، بسیار نیرومند تر از عشق است. آنان همچنان بهم وابسته اند، زیرا از نظر آنان ادامه یک ارتباط نامناسب و حتی مضر، بهتر از قطع ارتباط است. کمی احساس پوچی و ناامیدی کافی است تا آنان بار دیگر به روزهای سرشار از عشق و صمیمیت گذشته بازگردند.
تهدید به جدایی
همسران هفته ها و ماه ها قبل از جدایی، به انکار حقیقت طلاق و ناکامی شان می پردازند. گاهی انکار می کنند که ارتباطشان به آخر خط رسیده است. به رغم مشاجرات آزار دهنده و تلخشان، همچنان احساس می کنند زندگی مشترکشان پابرجاست.
به نظر آنان غیرممکن است که ارتباطشان به شکست منتهی شود. نوع دیگر انکار، تظاهر به بی اعتنایی است. همسران احساس ترس و آزردگیشان را زیر این نقاب مخفی میکنند؛ اما وقتی طلاق به حقیقت می پیوندد، انکار علاقه و وابستگی، دردناک تر خواهد بود.
هرچه زندگی مشترک دردناک تر و غیرقابل تحمل تر می شود، یکی از همسران یا هر دوی آنان، دست از انکار بر میدارند. شاید برای نخستین بار از خود می پرسند، تا کی می توانند این درد را تحمل کنند و تا چه اندازه می توانند امیدوار باشند همسرشان تغییر خواهد کرد.
تا چه اندازه می توانند با خودشان کنار بیایند و طلاق چه تاثیراتی بر خانواده آنها خواهد گذاشت. شاید بلافاصله پاسخ واضحی برای این سوالات بیابند، یا شاید ماه ها طول بکشد.
گاهی در ارزیابی احساساتشان با خود فکر می کنند هنگام غذا خوردن با همسرشان یا کارهایی مانند تماشای تلوزیون، آماده سر و کله زدن با بچه ها چه احساسی دارند.
همسران با ارزیابی احساسات خود به نتایج مفیدی می رسند و تصمیم می گیرند زندگی جدیدی را آغاز کنند. با این حال بعد از هفته ها انکار واقعیت و ناکامی در زندگی مشترک، نارضایتی عمیقی احساس می کنند.
وقتی حقیقت را می پذیرند و تصمیمشان به جدایی را بیان می کنند، ممکن است این کارشان به تصمیمی غم انگیر ختم شود.
مطالعه پیشنهادی : در چه شرایطی مهریه به زن تعلق نمی گیرد ؟
تصمیم به جدایی
وقتی سرانجام همسران تصمیم به جدایی می گیرند، هریک از آنان عمیقا از این تصمیم متاثر خواهند شد. از آنجایی که احساس فرد ترک کننده با ترک شده متفاوت است (فرد ترک کننده احساس گناه و فرد ترک شده احساس خشم و آزردگی می کند)، تحقیقات نشان می دهد که هر دوی آنان به یک اندازه احساس پریشانی و اندوه می کنند. کوتاهی یا بلندی زندگی مشترک تفاوتی در این احساسات نخواهد کرد.
درمان گرانی که با افراد مطلقه سر و کار دارند، دریافته اند که غم و اندوه ناشی از طلاق در ازدواج سه ساله به اندازه ازدواج سی ساله خواهد بود. معمولا دو سه سال طول می کشد تا وابستگی و علاقه شدیدی میان همسران ایجاد شود و تا وقتی آنان به هم وابسته و علاقه مندند، بهت و انکار ناشی از طلاق و ناکامی آنها، اجتناب تاپذیر خواهد بود.
هرگز دو نفر تجربه یکسانی از طلاق ندارند. با این حال، کارشناسان علوم اجتماعی دریافته اند که مراحل طلاق هیجانی را می توان به وضوح تعریف کرد. چهار مرحله هیجانی طلاق عبارت است از:
- بهت ناشی از طلاق
- مسیر پر پیچ و خم هیجانات
- هویت یابی
- خود گرایی
فرد باید این مراحل را طی کند تا به بهبودی کامل برسد. ابتدا احساس غم و اندوه می کند، فقدان همسرش را باور می کند و بعد از این غم رها می شود. همان طور که رهایی از غم از دست دادن یکی از عزیزان زمان می برد، التیام غم جدایی از همسر نیز مدتی طول می کشد.
مهم ترین نکته ای که باید در مورد مراحل هیجانی طلاق بدانید، این است که همه این مراحل را طی می کنند. پس از طلاق، بارها احساس تنهایی می کنید. گاهی فکر می کنید اشتباه بزرگی مرتکب شده اید و مجبورید این درد را تحمل کنید.
واقعیت این است که افراد بسیاری پس از طلاق چنین احساسی داشته اند، اما تحمل کرده و به زندگیشان ادامه داده اند.
جراحی چهل ساله، از ترس دیوانگی پس از طلاق حرف می زد. او می گفت: بعد از جدایی از همسرم، فکر میکردم دیوانه شده ام. ماه ها احساس پریشانی و ناراحتی می کردم و فکر میکردم همه چیزم را از دست داده ام و احساس می کردم فقط من هستم که بی خواب شده ام، نمی توان تمرکز کنم و کنترل احساساتم را از دست داده ام.
بهت ناشی از طلاق
وقتی سرانجام همسران از هم جدا می شوند، ممکن است احساس آسودگی خاطر، کرختی یا وحشت کنند. همسران زمانی احساس آسودگی خاطر می کنند که مراحل طلاقشان بیش از حد معمول طول کشیده باشد.
در مورد اغلب افراد، بهت ناشی از طلاق، بعد از چند هفته، به کرختی و انکار تبدیل می شود. گاهی به نفع شماست که احساس کرختی کنید، زیرا دست کم هیجانات منفی شما کاهش می یابد.
رایج ترین واکنش افراد بعد از جدایی، وحشت ناگهانی از طرد شدن و تنهایی است. درست مانند کودکی که در سوپرمارکت مادرش را گم می کند. گرچه وحشت تنهایی به اشکال مختلفی ظهور می کند، اغلب افراد آن را به شکل دلواپسی یا نگرانی تجربه می کنند.
آنان از نظر جسمی و روحی شکننده می شوند و به دشواری می توانند بر کارهای پیچیده شان تمرکز کنند. ماننده نماینده بیمه 35 ساله ای که می گفت: من در کارم همواره باید محتاط و هوشیار باشم، اما بعد از طلاق نمی توانستم بر کارهایم تمرکز کنم.
برای خودم ساندویچ درست می کردم و در راه بازگشت به خانه، به یاد می آوردم که آن را جا گذشته ام. احساس می کردم اتفاق وحشتناکی افتاده است. یا بیمار بودم یا در محل کارم بیش از حد عصبانی می شدم.
بسیاری از افراد در اثر نگرانی یا ترس، دچار اختلال خواب می شوند. منشی 28 ساله ای می گفت: شب ها اعلب بیدار می ماندم و به اشتباهاتم فکر می کردم. حتی وقتی به چیزی فکر نمی کردم، احساس ناامنی می کردم. آرامش نداشتم و هر شب به فرزندانم فکر میکردم و کم می خوابیدم.
تغییر در اشتها نیز از عوارض رایج ناشی از جدایی است. زیاد یا کم شدن اشتها بستگی به تمایلات سرشتی فرد دارد. بعضی از افراد احساس می کنند با خوردن غذا، اضطراب و پریشانیشان کاهش می یابد. سایر افراد بی اشتها می شوند و با خوردن غذا احساس تهوع می کنند.
پرستاری می گفت: اصلا از غذا حرف نزنید. از وقتی همسرم ترکم کرده است، فقط با سیگار و قهوه زندگی می کنم.
بعضی از افراد بعد از طلاق، آن قدر مبهوت و حیران می شوند که تنش و آسیب پذیری فزاینده شان، به خشم و عصبانیت ناگهانی تبدیل می شود. به ویژه خشم خود را نسبت به افراد بی گناه ابراز می کنند.
گاهی رفتاری از آنان سر میزند، که ارتباطی با شخصیت اصلیشان ندارد. فوران خشم در این افراد، مانند سوپاپ اطمینان عمل میکند.
بهت ناشی از جدایی ممکن است چند روز یا چند ماه طول بکشد. خوشبختانه احساس تنش و اضطراب دائمی نیست. بعد از بی حسی و کرختی ناشی از طلاق، فرد احساس امنیت و آرامش می کند و حس خوش بینی گذراست و با دیگر بی قراری و پریشانی به سراغش خواهد آمد.
اضطراب و کرختی و بعد احساس شعف و شادی ناگهانی، همه طبیعی هستند و بخشی از فرایند بهبودی و التیام غم محسوب می شوند.
اگر انتظار دارید که باید سریع تر از شر اتفاقات بد گذشته خلاص شوید، فقط دوره اضطراب و پریشانیتان را طولانی تر می کنید.
خطرات بهت ناشی از طلاق
بزرگ ترین خطر این مرحله، گیر افتادن در مرحله کرختی و انکار است. کنج عزلت و احساس کرختی، به عنوان پناهگاهی امن برای فرد تلقی می شود، زیرا احساس می کند که گوشه گیری بهتر از جنگیدن و کشمکش با ترس ها و احساسات منفی اش است.
اما ماندن در حالت کرختی و انزوا، مانند این است که پرداخت صورت حساب هایتان را فراموش کنید. تا وقتی جریمه هایتان را پرداخت نکرده اید، نمی توانید بار دیگر از ماشینتان استفاده کنید و اگر کرایه خانه را نپردازید، صاحبخانه مودبانه از شما میخواهد که خانه را تخلیه کنید.
احساس کرختی، راهی برای فرار از بهت طلاق است، اما دیر یا زود باید واقعیت طلاق را بپذیرید.
مسیر پر پیچ و هیجانات
در این مرحله، دائم از شاخه ای به شاخه ای دیگر می پرید و احساسات مختلفی را تجربه می کنید. همسر سابقتان به شما تلفن می زند و با شنیدن صدایش، به گریه می افتید. بعد ناگهای به یاد کارهای او می افتید و احساس خشم می کنید.
پنج دقیقه بعد، از اینکه آن قدر از او بیزار شده اید، احساس شرم می کنید. زنی می گفت: من میخواستم او بمیرد. اما بعد به خاطر این حس از خودم بیزار شدم.
دلال بورس 50 ساله که بعد از 23 سال زندگی مشترک، همسرش را ترک کرده بود، تعریف می کرد که چطور بعد از طلاق، احساس تنهایی، او را از پا در آورده بود. من هرگز در خانه با او حرف نمی زدم و اغلب مواقع عصبانی بودم. حالا با خود فکر میکنم چطور می شود آدمی مثل من را تحمل کرد؟
هر تغییری اضطراب زاست و بعد از طلاق، افراد با تغییرات بی شماری مواجه می شوند. در مضیقه مالی قرار می گیرند، ارتباطشان با برخی از دوستان قطع می شود و باید بدون همسرشان، به زندگی ادامه دهند. سخت ترین این تغییرات، تغییر هویت فرد است.
هویت افراد مطلقه دستخوش تغییرات بسیاری می شود. مرد به جای آن که مدیر خانه و پدر باشد، خود را در خانه ای کوچک می یابد که فرزندانش دو بار در ماه به آنجا می آیند تا او را ببینند. زن به جای آنکه از زندگی زناشویی و انجام کارهای خانه لذت ببرد، خود را زنی بیوه و مطلقه می یابد.
ارتباط فرد مطلقه با دوستانش، دستخوش تغییرات بسیاری می شود. تحویلدار 38 ساله بانک می گفت: تمام دوستان من ازدواج کرده اند و به عنوان یک زوج، باهم همکاری می کنند. من دیگر سنخیتی با آنان ندارم. وقتی حلقه ازدواجم را در آوردم، احساس کردم فرد بی پناهی هستم.
فرایند مرور خاطرات معمولا ماه ها طول می کشد. اما به شما کمک می کند تا زودتر از احساس اندوه و کرختی نجات یابید؛ در غیر این صورت ممکن است مدت ها در این وضعیت بمانید. احساس گناه و ناکامی، خشک و گم گشتگی، بخشی از دوران غم و اندوه به شمار می روند، همان طور که باریدن برف در زمستان طبیعی است.
افراد اغلب انتظار دارند که با مرور خاطراتشان، به نتیجه نهایی برسند. هر چند نتیجه ای که معمولا حاصل می شود، این است که خود را از شر گذشته و خاطرات خلاص کنند. فرد اغلب با مرور خاطراتش، به بینش و آگاهی اندکی دست می یباد، اما به جا آنکه به درک عمیق تری برسد، اغلب برای او همه چیز به همان شکل اولش باقی می ماند.
گاهی با مرور خاطراتش، به سرزنش خود میپردازد که لزوما کار بدی نیست. او خود را سرزنش می کند تا از انتقادات دیگران مصون بماند. این کار به او کمک می کند تا با نگاهی واقع گرایانه به سهم خود در این شکست بنگرد. سرزنش کردن خود زمانی نادرست است که به پایین آمدن عزت نفس و گرفتار شدن در دام افسرگی منجر شود.
تنهایی
در مسیر پر پیچ و خم هیجانات بعد از طلاق، گاهی فرد احساس تنهایی می کند. وقتی روابط اجتماعی اش را حفظ می کند، افسرده می شود و وقتی کنج عزلت برمیگزیند، افسرده تر می شود و افسردگی، او را به انزوای بیشتری سوق می دهد.
بسیاری از همسرانی که به تازگی از هم جدا شده اند، بخش اعظم وقت خود را به اندیشیدن درباره همسر سابقشان اختصاص می دهند و افسوس فرصت های از دست رفتشان را می خورند. دنیای جدید، در مقایسه با دنیای قبلی آنان، پوچ و تو خالی است. زندگی روزمره شان تکراری و بی مفهوم است.
بعضی از افراد در نزوای خود، بیش از حد منفعل می شوند. خانه نشین می شوند و به صدای روشن و خاموش شدن یخچال گوش می دهند. روزنامه می خوانند، اما افکارشان جای دیگری است. بی هدف در خانه راه می روند. هیچ چیزی نظرشان را جلب نمی کند. برخی دیگر از افراد، در تنهایی خود، فعال هستند و خود را با چیزی سرگرم می کنند. آنان مدتی طولانی در خیابان ها رانندگی می کنند و ناگهان خود را در مقابل خانه همسر سابقشان می یابند. به رستوران می روند که سابقا آنجا غذا می خورند، از مغازه محل قبلیشان خرید می کنند و روزهای گرم و آفتابی را به یاد می آورند که در ساحل دریا قدم می زدند.
در مواجه با افراد مجرد حس تنهایی شدت می گیرد. احساس تنهایی و دلتنگی با حرف های ناامیدانه نیز افزایش می یابد. وکیل طلاق از طرف موکلش می گفت: در کنار افراز مجرد، احساس می کردم آنان نیز مانند من افسرده هستند. احساس می کردم بازنده ام. دنیا به نظرم مکانی ملال انگیز می آمد.
افکار دیرینه
اضطراب و پریشانی، سبب ظهور مجدد افکار دیرینه می شود. احساس بی ارزش بودن، از نخستین احساساتی است که ظهور می کند. همان طور که در کودکی، وقتی بزرگ ترها در مورد سرنوشتشان تصمیم می گرفتند و شما در برابرشان احساس درماندگی می کردید، اکنون این حس به همراه احساس خشم و ناامیدی، بار دیگر سر برمی آورد. احساس می کنید کنترل زندگیتان را از دست داده اید و در مقابل اعضای خانواده و دوستانی که سعی دارند کمکتان کنند، جبهه می گیرید.
بعضی از افراد به شدت احساس ناامنی می کنند. می ترسند تنها زندگی کنند و مراقب خودشان باشند. ترس و وحشت تمام وجودشان را فرا می گیرد، ترسی که یادآور نخستین روزهایی است که خانه را ترک کردند، یا حتی روزی که برای نخستین بار به مهد کودک رفتند.
وقتی مضطرب و پریشانید، طبیعی است که افکار و احساسات گذشته دوباره به سراغتان بیایند. اما به تدریج که خود را با زندگی جدیدتان وفق می دهید، این احساسات نیز از بین می روند. مهم ترین چیز این است که این احساسات را باور نکنید. اگر ناگهان احساس پوچی یا ناامنی کردید، این حس مربوط به گذشته هاست و از عوارض تغییراتی است که به زندگیتان تحمیل شده است. پس صبر کنید تا این احساسات گذرا از بین بروند. وقتی قوی تر می شوید، این افکار و احساسات دیرینه نیز به زمان کودکیتان، یعنی به زمانی که به آن تعلق دارند، باز می گردد.
رضایت و خوشحالی گذرا
در مرحله بهت ناشی از طلاق، ممکن است فرد مدتی احساس رضایت و خوشحالی کند. ناگهان احساس می کند گویی در راس دنیا قرار دارد؛ زندگی در انتظار اوست و آزاد است تا هر کاری که دوست دارد، انجام دهد. این خوشحالی فقط چند ساعت یا چند روز طول می کشد و ممکن است در طی این مدت، فرد احساس کند بدترین لحظات زندگیش را سپری کرده است. اما وقتی بار دیگر دستخوش هیجانات منفی بعد از طلاق می شود یا احساس تنهایی یا خشم می کند، این لحظات شادی به شکنندگی فنجان چای به نظر می رسد.
با آن که این رضایت و خوشحالی موقت و گذراست، اما تا اندازه ای می توانید از آن لذت ببرید، زیرا برای بهبودی شما و بازگشت به زندگی عادیتان لازم است. اگر فکر کنید که باید این رضایت و خوشحالی را به هر قیمتی حفظ کنید، وقتی این حس از بین رفت، بی نهایت احساس ناامیدی می کنید. احساس فردی را خواهید داشت که از آبادی به بیابان تبعید شده است.
خاطرات هیجانات پیچیده
هیجانات پیچیده فرد بعد از طلاق، همان اضطراب و پریشانی بیش از حد است و افرادی که تسلیم این احساسات می شوند، در معرض حوادث و بیماری های بسیاری قرار خواهند گرفت. وقتی تمام توجه فرد به مشاجرات و نزاع های گذشته اش است، به آسانی با اتومبیلش تصادف می کند. وقتی بخش اعظمی از انرژی خود را صرف نگرانی، اندوه و خشم می کند، طبیعی است که سریع تر بیمار می شود. اضطراب و نگرانی، از توان و انرژی بدن می کاهد و احتمال ابتلا به بیماری های عفونی را افزایش می دهد.
روانپزشکی 30 ساله، شرح می دهد که چگونه واکنش هیجانی او در برابر طلاق، به جراحی کمرش منجر شد: من خشمگین و ناامید بودم و بعد از ماه ها عصبانیت و ناامیدی، انرژی ام کاملا تحلیل رفته بود. در زمین تنیس مانند دیوانه ها بازی می کردم. نمی دانستم هیچ توپی را دفع کنم. سرانجام کمردرد شدیدی گرفتم و مجبور شدم دیسک کمرم را عمل کنم. از آن پس تمام خشم و نگرانی من از عمل جراحیم بود نه از همسرم.
خیلی سخت است که مجبور شوید مهم ترین تصمیمات زندگیتان را زمانی بگیرید که کوچیک ترین آمادگی برای انجام این کار ندارید. وقتی دستخوش احساسات هستید، نمی توانید به درستی قضاوت کنید و این مصادف با زمانی است که باید با وکیل طلاق صحبت کنید، با همسرتان به توافق برسید، خانه جدیدی بیابید در این شرایط بحرانی، از فرزندانتان حمایت کنید. وقتی به شدت متاثر از خشم، احساس گناه و سایر هیجانات منفی خود هستید، مجبورید تصمیمات مهمی بگیرید.
بهترین راه برای اجتناب از قضاوت های نادرست این است که با اعضای خانواده و دوستانی که مورد اعتمادتان هستند، مشورت کنید. وقتی آرام هستید و ذهنتان وضوح بیشتری دارد، درباره مسائل مهم زندگی تصمیم گیری کنید. شتاب زده عمل نکنید. بعد از آنکه چند روزی فکر کردید و به نتیجه رسیدید، تصمیم بگیرید. اگر همچنان سردرگم بودید، از روانشناس کمک بگیرید.
عادت های هیجانی
وقتی فرد غلیان احساسات را در درون خود می یابد، بزرگ ترین خطری که تهدیدش می کند، این است که به داشتن چنین احساساتی عادت کند. بسیاری از افراد در این مرحله به شدت احساس پوچی می کنند. مرد میانسالی که دلال ملک بود، احساسات خود را این گونه توضیف می کرد: روزها در این باره فکر می کردم که چطور به اینجا رسیده ام. حالا همسرم همه چیز دارد، بچه، خانه. به این فکر می کنم که او چه طور توانست با بی عاطفگی خود، زندگی زناشویی مان را ویران کند.
هویت یابی
مرحله غلیان احساس، چند ماه یا یک سال طول می کشد. وقتی فرد این مرحله را سپری می کند، احساساتش ثبات بیشتری می یابند. وقتی خاطره ای شیرین را به یاد می آورد، چند قطره اشک می ریزد، اما بلافاصله به خود می آید؛ دیگر احساس پریشانی و گناه نمی کند و راحت تر می تواند احساس گناهش را تحمل کند.
یکی از پیامدهای کاهش درد و رنج این است که می توانید به زندگی جدیدتان بیشتر توجه کنید. این مرحله، هویت یابی، همان بلوغ ثانویه فرد است. گویی فرد بار دیگر 14 ساله می شود. احساس می کند سرشار از انرژی و ماجراجویی است و به دوستان و حمایتشان نیاز دارد.
فرد سایر علائم بلوغ را نیز تجربه می کند؛ در جمع افراد، بیش از حد احساس کم رویی و انزوا می کند؛ اغلب اوقات تنهاست و ناگهان احساس می کند کمدی بهتر یا ماشینی زیباتر می خواهد.
این خود شیفتگی برای رهایی از هیجانات منفی و پیچیده، ضروری است. بسیاری از افراد، در مرحله هویت یابی، وقتی بار دیگر طعم زندگی را می چشند، با علایق جدیدی مواجه می شوند. زنی که همواره در پی بالا بردن وزنش بود، با شرکت در کلاس های ورزش، احساس خود را این گونه شرح می دهد: من روز اول سر وقت در کلاس آماده شدم و گمان کردم که دیوانه شده ام. احساس عجیبی داشتم. اما بعد، از ورزش کردن لذت بردم. با خود فکر کردم این همان کاری است که همیشه می خواستم انجامش بدهم.
پیشخدمت 40 ساله ای که همیشه دوست داشت تنیس بازی کند، اکنون احساس شرم می کرد: من کسانی را دیدم که با صندلی چرخدار، سریع تر از من می دویدند. آرام راه رفتم، اما از این کار لذت می بردم. بعد دوستی پیدا کردم که او هم، هم سطح من بود و هر روز عصر، ساعت 5:30 با او بیرون می رفتم. بعد در زمین تنیس گروه کوچکی تشکیل دادیم و دوستان جدیدی پیدا کردم.
وقتی خود را فردی گرفتار نمی بینید و به رشد و سازندگی می پردازید، احساس قدرت می کنید، از مسئولیت ها و الزامات سابقتان رها می شوید، می توانید به دنیال علایقتان بروید و از زندگی لذت ببرید.
خطر هویت یابی
بزرگ ترین مشکل هویت یابی، خطر غرق شدن در بلوغ ثانویه است. بعضی از افراد آن قدر غرق این دنیای پهناور می شوند که دیگر نمی توانند به فرد دیگر یا به شغلشان متعهد باشند. آنان تا ابد نوجوانانی باقی می مانند که قبول مسئولیت و تعهد را هم چون بندگی و اسارت می پندارند.
خودگرایی
وقتی هویت جدیدی برای خود کسب می کنید، احساس قدرت و پیشرفت می کنید. گویی آزمون سختی را از سر گذرانده اید. حالا وقت آن است که از اتفاقاتی که برایتان افتاده، نتیجه گیری کنید.
طبیعی است که هنوز به همسر سابقتان فکر کنید و غمگین باشید، اما در مرحله خودگرایی، این غم و اندوه برطرف می شود. سرانجام اتفاقات گذشته را فراموش خواهید کرد. گاهی وجودتان سرشار از غم می شود، اما به جای آن که احساس درماندگی کنید، با احساساتتان کنار می آیید. گاهی خشمگین می شوید، اما دیکر کسی را سرزنش نمی کنید.
خودگرایی یعنی زندگیتان را مطابق با شخصیت فعلی خود بسازید. طلاق فرصتی است تا کارهای جدیدی انجام دهید، تجربیات جدیدی کسب کنید و در روابط جدید خود را باز شناسید. شاید بودن در کنار افراد مهربان را به افراد قوی ترجیح دهید یا ترجیح دهید دو روز در هفته و جمعه ها فرزندانتان را ببینید. انتخاب های جدید از آگاهی جدید نسبت به خود و نیازهایتان نشئت می گیرند.
شما با آن فردی که زمانی متاهل بود، تفاوت دارید. اکنون از همسرتان جدا شده اید، با هیجاناتتان کنار آمده و از این مراحل زنده و سربلند بیرون آمده اید.
مطالب بیشتر :